سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کیهان بچه ها

لیوان را زمین بگذار

لیوان را زمین بگذار

استادی درشروع کلاس درس/لیوانی پرازاب به دست گرفت.آن رابالاگرفت تاهمه ببینند.بعدازشاگردان پرسید:<به نظرشماوزن این لیوان چقدراست؟> شاگردان جواب دادند:<50گرم 100گرم یا....> 

استادگفت:من هم بدون وزن کردن نمیدانم دقیقا وزنش چقدر است.اماسوال من این است: اگرمن لیوان رامدتی نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟ شاگردان جواب دادند:هیچ اتفاقی نمی افتد. 

استادفرمود:اگر یک روز لیوان را همینطورنگه دارم چی؟ شاگردی گفت:دستتان بیحس میشود.استادفرمود:آیا میتوان گفت وزن لیوان دراین مدت تغییر کرده است؟ شاگردان همه گفتند:خیر. 

استادفرمود:دقیقامشکلات زندگی هم مثل همین بحث ما است. 

اگرآنها راچنددقیقه درذهنتان نگه داریداشکالی ندارد.اما اگرمدت طولانی تری به آنها فکرکنیداعصابتان به درد میآید. 

اگر بسیارنگهشان دارید فلج تان میکند. 

فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.اما مهمتراینکه درپایان روز وپیش از خواب آنهارافراموش کنید. 

فرداصبح سرحال وقوی بیدار میشوید و قادرید مشکلاتتان را با فکر باز و تصمیم عاقلانه تری حل کنید. 

بله به همین سادگی.


معمای ریاضی

سه نفر برای خرید ساعتی به یک ساعت فروشی مراجعه میکنند.
 قیمت ساعت 30 هزار تومان بوده و هر کدام نفری 10 هزار تومن پرداخت میکنند
 تا آن ساعت را خریداری کنند…
 بعد از رفتن آنها ، صاحب مغازه به شاگردش میگوید قیمت ساعت 25 هزار تومان بوده.
 این 5 هزار تومان را بگیر و به آنها برگردان
 شاگرد 2 هزار تومان را برای خود بر میدارد
 و 3 هزار تومان باقیمانده را به آنها برمیگرداند. (نفری هزار تومان)
 حال هر کدام از آنها نفری 9 هزار تومان پرداخت کرده اند . که 3*9 برابر 27 میشود
 این مبلغ به علاوه آن 2 هزار تومان که پیش شاگرد است میشود 29 تومان
 هزار تومان باقیمانده کجاست ؟


 طراح سوال : دکتر حسابی


لیوان را زمین بگذار

    نظر

استادی درشروع کلاس درس/لیوانی پرازاب به دست گرفت.آن رابالاگرفت تاهمه ببینند.بعدازشاگردان پرسید:<به نظرشماوزن این لیوان چقدراست؟> شاگردان جواب دادند:<50گرم 100گرم یا....>

استادگفت:من هم بدون وزن کردن نمیدانم دقیقا وزنش چقدر است.اماسوال من این است: اگرمن لیوان رامدتی نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟ شاگردان جواب دادند:هیچ اتفاقی نمی افتد.

استادفرمود:اگر یک روز لیوان را همینطورنگه دارم چی؟ شاگردی گفت:دستتان بیحس میشود.استادفرمود:آیا میتوان گفت وزن لیوان دراین مدت تغییر کرده است؟ شاگردان همه گفتند:خیر.

استادفرمود:دقیقامشکلات زندگی هم مثل همین بحث ما است.

اگرآنها راچنددقیقه درذهنتان نگه داریداشکالی ندارد.اما اگرمدت طولانی تری به آنها فکرکنیداعصابتان به درد میآید.

اگر بسیارنگهشان دارید فلج تان میکند.

فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.اما مهمتراینکه درپایان روز وپیش از خواب آنهارافراموش کنید.

فرداصبح سرحال وقوی بیدار میشوید و قادرید مشکلاتتان را با فکر باز و تصمیم عاقلانه تری حل کنید.

بله به همین سادگی.


ساده فکر کنید

    نظر

در بیشتر موارد راه حل ساده تری نیز وجود دارد

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد : شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است. بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی ، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید. مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند: پایش ( مونیتورینگ ) خط بسته بندی با اشعه ایکس. بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند. نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد: تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد از خط تولید دور کند!!!
نکته: معمولا در بسیاری از موارد راه های ساده تری نیز برای حل هر مسئله و یا مشکلی وجود دارد. همیشه به دنبال ساده ترین راه حلها باشید


ادیسون

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد...
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود . هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا
کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برا ی جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آ زمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟
می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!
من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است ! وای! خدای من، خیلی زیباست ! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید . کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد : پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!
چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید . مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم ! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود . آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد...

مشکلات امروز ما نباید باعث شوند که، دست از تلاش برای موفقیت فردایمان برداریم